
زندگی !
بس که آتشـ ـَـم زدهای
دلـ ـسوخته شدهام ….
دیگر ترسی از جهنم ِ آن دنیایـَـت ندارم !
به آن همه آتش که وعدهاش را دادهای
نیشخند میزنم …
شاید یادت بیفتد تمام ِ نیشخندهایی که یک عمر ,
تو به آتش ِ زندگی ِ مـَن زدهای!
شعلهات را کم کن …
مـَن ،
در گذر ِ روزگار ِ تـــو
همیشه عضوی از یک
” نسل ِ سوخته ”
بودهام …
خرمنی نمانده که آتش ـَش بزنی
نظرات شما عزیزان: